زنده یاد هما ناطق و «اتحاد ملی زنان»

در یکی از آگهی هایی که به مناسبت در گذشت هماناطق به وسیلهٔ یکی از تلاشگران برابری خواه نوشته شده، هما یکی از بنیانگذاران «اتحاد ملی زنان» معرفی شده که اولین سازمان فراگیر ولائیک ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷
است. اسناد «اتحاد ملی زنان» به کوشش مهناز متین گرد آوری شده و به صورت کتابی منتشر شده است.
هما ناطق از پژوهشگران بنام تاریخ معاصر ایران است. برای ثبت در حافظهٔ تاریخی جنبش برابری خواهانه در ایران می گویم: هما ناطق ـ بی شک یکی از زنان کم نظیر دوران خود ـ چند ماهی پس از گرد هم آیی بنیانگذاران اتحاد ملی زنان، و تلاش پیگیر گروهی از زنان فعال خارج و داخل ایران، برای تشکیل «اتحاد ملی زنان» به این سازمان پیوست. قلمی زیبا و بیانی شیوا و رسا داشت. بحث بنیانگذاران هفته ها و شاید ماه ها به طول انجامید تا دلایل گردهم آیی و تاسیس سازمان وحد و حدود آن روشن شود ومنشور اتحاد ملی زنان به پختگی لازم برسد. یکی از دوستان بنیانگذار اتحاد ملی زنان پیشنهاد کرد اصلاح منشور را به قلم رسای هما ناطق بسپاریم .همان شد که با شماری از تلاشگران برابری خواه به منزل او رفتیم و طرح منشور اتحاد ملی زنان به قلم هما ناطق نهایی شد. باورهما ناطق به تلاش برابری خواهانه چندان عمیق نبود و حضور او در حوزهٔ برابری خواهی بیشتر تصادفی بود و دوام چندانی نداشت. هما ناطق بیشتر به دلیل شور انقلابی موجود وبه احتمالی، علاقه یا حتی شیفتگی نسبت به سازمان چریک های فدایی خلق که هوادارانش در«اتحاد ملی زنان» اکثریتی را تشکیل می دادند به این سازمان پیوسته بود. هما ناطق مدت کوتاهی در این سازمان ماند و تاب تحمل نظرات دگراندیشانی که نظرات او رادر حوزه های سیاسی نمی پسندیدند رانیاورد و در پی درشت گویی و درگیری لفظی «اتحاد ملی زنان» را ترک گفت. شاید نا آرامی و پرخاشگویی به دلیل دور افتادن از بزرگترین عشق او «پژوهش در زمینه های تاریخی»بود که به دلیل شور انقلابی بطور موقت ازآن به دور افتاده بود. هما پس از ترک سازمان بار دیگر به صورت تمام وقت به تدریس و تالیف و پژوهش در زمینهٔ تاریخ مشغول شد. هما بیشک یکی از زنان برجسته و سنت شکن و قابل احترام تاریخ معاصر ایران است که به دلیل استعداد ها و تلاش ها یش و هم به دلیل شرایط ویژهٔ زندگی شخصی، مورد پذیرش واحترام همگان بود ودر جایگاهی قرار داشت که برای به اوج رسیدن نیازی به جنبش برابری خواهانه را حس نمی کرد. اگر به «راستی» پایبند باشیم، شایسته نیست به هماناطق «عنوان افتخاری» بنیانگزاری «اتحاد ملی زنان» را بدهیم. اگر او را بنیانگذار اتحاد ملی زنان فرض نکنیم چیزی از ارج و مقام او در زمینهٔ تلاش های علمی اش کاسته نمی شود

نوشته‌شده در اجتماعی- برابری زن و مرد, حقوق بشر | 2 دیدگاه

ملت غریبی هستیم ما!

واقعیت این است که هیچکدام از ما نمی توانیم با قاطعیت بگوئیم در فرودگاه جده چه روی داده و چه روی نداده است. مقامات دو حکومت سرکوبگر هر کدام  ادعاهایی کرده اند.  اگر دادگاهی عادل خارج از این دو کشور تشکیل می شد و شواهد و مدارک را بررسی می کرد می توانستیم با قاطعیت بگوئیم چه روی داده، یا اگر دست کم رسانه های معتبر و مورد اعتماد مردم با کسانی که این حادثه برایشان روی داده یا با خانواده هاشان صحبت می کردند یا حتی برخی از رسانه های فرمایشی و نزدیک به حکومت کشور خودمان با این آدمها گفت و گو می کردند، می توانستیم دست کم از لحن و قیافه ایشان گمانه زنی کنیم که حقیقت را می گویند یا خیر. اما الان فقط می توانیم به حرف های «مقامات دلسوز» و  « مدافع حقوق و کرامت انسانی» کشور خودمان تکیه کنیم که یک رودهٔ راست توی شکم شان نیست و یا به اظهارات مقامات سعودی که اصلا نمی دانند «کرامت انسانی» خوردنی است یا پوشیدنی و  انسان را با سین می نویسند یا صاد…. بنا بر این هیچ اطلاعی از آنچه واقع شده نداریم.

اطلاعاتی که در رسانه های خودی منتشر شده بسیار ضد و نقیض است .

برخی از «فاجعهٔ جده»  سخن می گویند. سایت «دولت بهار»  از «عمل لواط» می نویسد و گزارش  می دهد  «یکی از دو پلیس متهم در جلسه بازپرسی خود گفته که این عمل را به تشویق شیخ ابومرزوق، امام جماعت مسجد جامع جده انجام داده است»

ستاد حقوق بشر قوهٔ قضائیه می گوید «»تعرض جنسی» به دو نوجوان ایرانی بر اساس عقاید اعلام شده از سوی یکی از شیوخ و امامان جماعت جده که باعنوان فتوا بیان شده صورت گرفته است.»

برخی از رسانه ها از «تعرض جنسی»، «مقاومت نوجوانان» و  «تجاوز ناقص» سخن می گویند.

رئیس سازمان حج و زیارت اوحدی می گوید:«دو زائر نوجوان ایرانی …در آخرین بخش بازرسی فرودگاه به بهانه تفتیش مورد قصد شوم دو مامور فاسد فرودگاه قرار گرفتند که با هوشیاری و اقدام بموقع این دو زائر نوجوان عزیز و آگاه شدن خانواده محترم آنان و برخورد به موقع، این دو مأمور برای انجام اقدام شنیع خود ناکام ماندند.»

انصار حزب الله گفته اند :«پاسخ ما به تجاوز عربستان نقشهٔ‌ منطقه را تغییر خواهد داد»

قوه قضائیه و دادستانی و برخی مراجع تقلید و آیت الله ها و سرداران سپاه و انصار حزب الله و باشگاه خبرنگاران، به طرزی جنجالی، تجاوز به نوجوانان را  توهین و تجاوز به ملت ایران تلقی کرده اند و این عمل را محکوم نموده اند

فرض را بر این می گیریم که «تعرض جنسی» یا بقول برخی ها «تجاوز ناقص» که با مقاومت این دو نوجوان خنثی شده واقعا انجام شده باشد.

بیشتر کسانی که  واکنشی نشان داده اند،  به  این دو نفر مامور، به چشم دو انسان خاطی اهل عربستان سعودی یا به چشم دو مجرم نگاه نمی کنند. به قربانیان هم به چشم دو نوجوان ایرانی نگاه نمی کنند. دو مامور نماد «عربستان» هستند، دو نوجوانان نماد امید و آیندهء ایران  که مورد بی حرمتی عربستان واقع شده . به عبارتی عربستان به چشم و چراغ ایران تجاوز کرده …و ملت ما را مورد بی حرمتی قرار داده است و باید برای گوشمالی «نقشهٔ منطقه تغییر داده شود.»

از خودم سوال می کنم  روزانه چند نفر از همین «بچه های کار» که تا پاسی از شب گذشته لابلای ماشین ها می دوند و  برای سیر کردن شکم خودشان  و خانواده کالا های خودشان را عرضه می کنند، یا دختران و پسران بی سرپناه، در خیابان ها یا پارک ها مورد تعرض و دست درازی جنسی هموطنان مان قرار می گیرند؟  چرا دسته دسته مقامات و آیت الله ها و اصناف و هنرمندان به حال ایشان دل نمی سوزانند؟

از خودم سوال می کنم  به مدرسه راه ندادن کودکان  افغان بی حرمتی و تجاوز به حقوق انسانی ایشان نیست؟ راه ندادن مردم افغان به اماکن عمومی و پارک ها توهین به ملت افغانستان نیست؟ چند نفر از گروه ها و اصناف به این رفتار توهین آمیز و سلب حقوق انسانی کودکان اعتراض کرده اند و از این رفتار بر آشفته اند؟

استاتوسی  در فیس بوک  می نویسم و به سیاست یک بام و دو هوا ی مسئولان حکومتی ایران اشاره می کنم…سکوت در برابر تجاوزگران کهریزک و جیغ بنفش برای متجاوزین عربستان. شخصی برایم کامنتی می گذارد و دلیلش را توضیح میدهد :  «فرق است بین متجاوز اجنبی با متجاوز داخلی»  در پاسخ می نویسم حالا من می خوام ببینم وقتی مردان هندی دسته جمعی به دختری هندی تجاوز می کنند این کمتر شنیعه از اینکه مثلا یک پاکستانی یا بنگلادشی اینکار را بکند؟ یا اگر مثلا برادری تو ایران به خواهرش تجاوز کنه فرق داره با اینکه بقال سر کوچه اینکار را بکنه؟ میشه گفت این خودی است و کمتر بد است و دیگری غریبه است و خیلی بد است؟!

چگونه مردم ایران….از افراطیون و حزب اللهی ها و بسیجی ها حرف نمی زنم،  چگونه است  مردم آزادیخواه ایران… مردمی که تاکید دارند بر دموکراسی و اصرار دارند که دادگاه  باید  عادلانه باشد و متهمین باید از حق داشتن وکیل بر خوردار باشند، یکباره تمام متر و معیار ها را به دریا می ریزند و بدون شاهد و سند و مدرک صرفا بنا بر ادعای حکومت و مقامات ایران داوری می کنند و محکوم می کنند؟

در فیس بوک می نویسم:

«این موضوع که مقامات ایرانی در مورد دست درازی جنسی حساسیت نشان بدهند خیلی هم خوبست اما ماجرا زمانی تبدیل به کمدی می شود که متجاوزان کهریزک و سایر زندان ها هنوز بر مسند قدرت نشسته اند و بسیاری از شاکیان به زندان های دراز مدت محکوم شده اند!»

دوستی زنگ می زند و می گوید:  «باورم نمیشه …تو گفتی مقامات ایرانی باید ول کنند و ماجرای تجاوز را پیگیری نکنند!  هر چه استدلال می آورم  بیهوده  است . پافشاری می کند … خودت نمی فهمی …معنای حرفت همینه!»

تا به امروز می گفتیم ادعا های  اینها دروغ  است. می گویند  میر حسین رای نیاورده ، احمدی نژاد رای آورده، ترور میکونوس کار اپوزیسیون ایرانی است ….بختیار را ما نکشتیم ، زیبا کاظمی خودش مرد،  ستار بهشتی را شکنجه نکردیم،کشته شدن ندا آقا سلطان داستان است! اپوزیسیون فریبکار آمده برای خراب کردن چهره حکومت بادکنک پر از خون را جلو دوربین فشار داده!  هاله سحابی؟! خونش پای ما نیست!  سر کوهی ناپدید نشده بود و رفته بوده آلمان، نسرین ستوده علیه امنیت ملی اقدام کرده ، شیرین عبادی شوهرش را کتک زده،  در کوی دانشگاه احدی کشته نشده ، مثله کردن فروهر ها ربطی به سازمان های امنیت و  اطلاعات ندارد و کار نیروهای خود سر بوده است، همان ها بودند که محمد جعفر پوینده را خفه کردندو محمد مختاری را ربودند و کشتند…قتل زال زاده چه ربطی به حکومت دارد؟ کشته شدن مجید شریف روشن نشده است، احمد میر علایی می خواست اینقدر مشروب نخورد تا گوشه خیابان بمیرد، ناصر زرافشان را برای قتل های زنجیره ای نگرفتند…اسلحه و مشروب در دفترش داشت، سعیدی سیرجانی…خب…سکته کرد، عبدلرحمن برومند ؟ کار ما نبوده،  قتل فریدون فرخزاد که از بن مشکوک است نیرو های فشار و لباس شخصی ها اصلا  به دولت و سازمان اطلاعات ربطی ندارند

اما حالا… یکباره ملت ایران حرف مقامات را باور دارد و می داند که دو نوجوان  ایرانی را برده اند  فرودگاه و به ایشان تجاوز کرده اند..

نوشته‌شده در حقوق بشر | برچسب‌خورده با | ۱ دیدگاه

مصاحبه مجله اشپیگل با نسرین ستوده پیرامون فیلم «تاکسی» برندهٔ خرس طلایی برلیناله

اشپیگل۲۳ فوریه ۲۰۱۵ 

«ممنوعیت برای من اهمیتی ندارد»

Untitled

نسرین ستوده در بارهٔ نقش خود در فیلم «تاکسی» سخن می گوید؛ فیلمی که جعفر پناهی علیرغم ممنوع الکار بودن آنرا ساخته است .

شنبهٔ پیش «تاکسی» در برلیناله جایزهٔ خرس طلایی را ربود. 

 اشپیگل: شما که فعال حقوق بشر هستید چه شد که نقشی در این فیلم به عهده گرفتید؟

ستوده: جعفر پناهی اکتبرسال گذشته ناغافل به خانه ما آمد و از پروژه ای که پیش رو داشت سخن گفت. برای من باعث افتخار بود در فیلم پناهی بازی کنم اما با متن فیلمنامه نمی توانستم کنار بیایم. او گفت  مساله ای نیست. خودت باش. چنین شد که در فیلم فعال حقوق بشری هستم  که سوار تاکسی می شود تا به خانهٔ غنچهٔ قوامی یک زندانی صاحب نام برود و با خانوادهٔ او دیدار کند؛ غنچهٔ قوامی به جرم اینکه زن بود و می خواست بازی والیبال مردان را تماشا کند درآن روز ها در اوین زندانی بود. من در فیلم از بی عدالتی هایی سخن می گویم که با آن مواجه هستیم.

  اشپیگل: فیلم ساختن علیرغم ممنوعیت خطرناک نیست ؟

 ستوده:  برای من ممنوعیت اهمیتی ندارد. جعفر حق دارد فیلمش را بسازد. ما سراین مسائل با هم شوخی می کردیم. می گفتیم حالا که به من اجازه نمی دهند وکالت کنم و به تو اجازه نمی دهند فیلم بسازی بیا شغل هامان را عوض کنیم.

تو وکالت کن، من می روم فیلم می سازم.

 اشپیگل : شما حدود سه سال زندان بودید چون  وکالت مخالفان را به عهده  گرفتید. حالا نگران نیستید باز برایتان درد سری ایجاد شود؟

 ستوده: این فیلم یک گام کوچک اما مهم درجهت باز شدن فضای جامعه ماست . می توانیم به افراطیون ـ و همچنین خودمان ـ تبریک بگوئیم که دست کم تا حالا…از بروز خشم شان خود داری کرده اند . شاید هم  برای چنین نتیجه گیری هایی هنوز زود باشد. در روزنامه های ما به «تاکسی» انگ ضد ایرانی بودن زده اند. خیلی ها به طعنه می گویند اصلا چطور امکان دارد که  پناهی با وجود ممنوعیت شغلی بتواند فیلمی بسازد.

اشپیگل: حالا واقعا چه جوری توانسته است با وجود ممنوعیت فیلم را بسازد؟

ستوده: برای اینکه خیلی جلب توجه نکند پناهی دوربین ها را در تاکسی تا جایی که ممکن بود استتار کرده بود. به همین دلیل در دو روزی که من فیلمبرداری داشتم  به مشکلی بر نخوردیم.

 اشپیگل:  فکر می کنید  یک زمانی بشود  خودتان در سینما این فیلم را ببینید؟

 ستوده: با اینکه ما هر دو مان ممنوع الخروج هستیم قطعا یک زمانی این فیلم را در خارج خواهیم دید. اما برای من مهمتر از آن،  این است که «تاکسی» در ایران مجوز نمایش بگیرد و ما در اولین نمایش حضور داشته باشیم.

مصاحبه کنندگان: نسرین بصیری و دیتر بدنارتس
نقل این مطلب با یا بدون ذکر منبع مجاز است 
نوشته‌شده در هنر - حقوق بشر | دیدگاهی بنویسید

گزارش جشنواره فیلم برلین

شصت و پنجمین جشنواره فیلم برلین امروز به پایان رسید

حنا سعیدی بازیگر خردسال تاکسی بجای پناهی خرس طلایی رادریافت کرد
 حال و هوای جشنواره 
امسال هم در برلین فضا سرشار از انرژی و هیجان و چشم هایی بود که ازامید و انتظارمی درخشیدند. جشنواره یعنی :  دیدار با دوستانی که از همه جای دنیا به برلین سرازیر می شوند… دویدن از پله های کاخ چهار طبقه  جشنواره که به راحتی ۱۶۰۰ نفر را در دل خود جای می دهد …پرسه زدن در هتل حیات که کنار کاخ جشنواره قرار دارد و پاتوق خبرنگاران ومحل نشست های مطبوعاتی است و آدم در راهروها و تالارهایش با ویم وندرز ونیکول کیدمن ودیگر چهره های ماندگار سینما روبرو می شود …تماشای خبرنگارانی که در صف گرفتن بلیت برای اکران ویژه ایستاده اند، زنانی با لباس های گران قیمت  و کیف های چرم مارک دار و گوشواره های زیبا وغریب در گوشه ای روی زمین ولو شده اند و مشغول ورق زدن برنامه و کاویدن کیف هاشان هستند و یا با لپ تاپ  یادداشتی می نویسند ….خیابان های شلوغ و…کافه هایی که حسرت وجود یک صندلی خالی در آن بدلت می ماند تا دمی در گوشه ای بنشینی و آرام بگیری…نانوایی های لوکس که همیشه  غلغله است و زبان رسمی کوچه و خیابان و مغازه های اطراف که یکسره انگلیسی است  و فقط  گاه و بیگاه با کلام آهنگین ایتالیایی  یا زبان تحکم آمیز روسی و واژه های شیرین فارسی بریده می شود. لبخند الکی شرکت کنندگان چشم بادامی و خنده های بیخود و گاه و بیگاه شان هنگام نمایش فیلم های چینی و ژاپنی که هر چه به مغزت فشار می آوری نمی فهمی کجای دیالوگ یا تصویر خنده دار بوده است. این است تصویری ساده از شصت وپنجمین جشنوارهٔ فیلم برلین  برلیناله جشنواره ای تنها برای کارشناسان نیست و امسال  با فروش ۳۳۰ هزار بلیت، رکورد جدیدی در فروش بلیت داشته است.

نام آوران فرش قرمز 

 ژولیت بینوش، کیت بلانشه، دانیل برول، نیکول کیدمن، ناتالی پورتمن، شارلوته رامپلینگ، پتر گرین وی، ویم وندرز ، ورنرهرتسوگ، ادری توتو، دارن آرنوفسکی ازجمله نامدارانی هستند که در جشنواره امسال حضور
داشتند.
در مراسم اختتامیه که جوایز اعطا می شود علاوه بر این گروه بیشتر نام آوران سینمای آلمان و  سیاستمدارانی مثل شهردار برلین میشائیل مولر،وزیر دادگستری آلمان فدرال هایکو ماس و رئیس مجلس ایالتی برلین رالف ویلاند حضورداشتند.
 
 
موضوعات فیلم های جشنواره
جشنواره برلین همواره به ساز و کارها و ضایعات سیاسی جهان توجه ویژه ای دارد و حتی بسیاری از منتقدان بر این باورند که شماری از جوایز جشنواره در طول تاریخ برلیناله برای جلب توجه عمومی به ناهنجاری ها وابراز همبستگی جهانی با مردمان و گروه های تحت ستم ، با نیت ساختن دنیایی بهتر اعطاء شده است. برلیناله هنوز هم گوشهٔ چشمی به مسائل سیاسی دارد. با اینهمه امسال شاهد چرخشی در انتخاب فیلم هستیم . فیلم های شصت و پنجمین جشنوارهٔ فیلم برلین بیشتر انسان محورهستند  و به نسبت سالهای گذشته در فیلم های منتخب، خواسته ها و نیاز ها و مشگلات فرد و روابط انسانی، خانوادگی و اجتماعی زیر ذره بین می رود . گاهی هم که پای مسائل سیاسی به میان کشیده می شود و یا قوانین واپس گرا و سنت ها در «جوامع بسته» به چالش کشیده می شود باز ماجرا از فیلتر فرد و خانواده عبور می کند و روایت می شود .چند فیلم به پدیدهٔ همجنس گرایی وطرد و تبعیض ایشان می پردازد . حضور اقلیت های قومی و بومی و مردمان سالخورده که بطور عادی در روایت های سینمایی جایگاه ویژه ای ندارند چشم گیر است. قوانین واپس گرا و تبعیض جنسی نیز در فیلم های امسال زیر ذره بین می رود.  
فیلم های ایرانی
 
تاکسی
 
جعفر پناهی در فیلم تاکسی
 «تاکسی» جعفر پناهی سیاست محور ترین فیلم جشنواره در بخش رقابت است و روز دوم جشنواره  به نمایش درآمد. پناهی به شش سال زندان تعزیری محکوم است و ۲۰ سال محرومیت از ساختن فیلم و خروج ازکشور و فیلمنامه نویسی و مصاحبه با رسانه های داخلی و خارجی و خروج از کشور. همسر پناهی و همچنین بازیگر خردسال فیلم او به هنگام نمایش در جشنواره حضور داشتند. «تاکسی» به مشگلات اجتماعی ورشد تضاد ها و  نقض آزادی و حقوق بشر می پردازد.در جریان فیلم و با حضور مسافرانی که سوار و پیاده می شوند انواع و اقسام تضاد ها ی اجتماعی رو می شود …مردی که شغل خود را آزاد  می نامد و حاضر نیست توضیح بیشتری بدهد  خواستار اعدام خلافکاران است و به رانندهٔ تاکسی که جعفر پناهی است و  خانم معلمی که  مسافر است می گوید دزدی فقط با اعدام خلافکار ریشه کن می شود، اما هنگام پیاده شدن اعتراف می کند که به صورت حرفه ای «کیف قاپ» است . مردی که فیلم های سینمایی غیر مجاز می فروشد اصرار دارد سی دی های خود را به پناهی که او را خوب می شناسد قالب کند. فیلم پناهی با حضور غافلگیر کنندهٔ نسرین ستوده که با یک بغل رز سوار تاکسی می شود به اوج می رسد. نسرین ستوده با سخنان شیرین و لحن طبیعی و باور پذیرخود از زندانیان سیاسی می گوید و تماشاگران را بر میانگیزاند. گرچه ایدهٔ فیلم خوب و ساختنش با توجه به شرایط پناهی کاری جسورانه محسوب می شود،  «تاکسی»  بیشتر مورد پسند و استقبال تماشاگران غیر ایرانی قرار گرفت. پناهی تلاش می کند  نا بسامانی ها و تضاد های جامعهٔ بستهٔ ایران را شتابزده و  فهرست وار بر شمارد، به عمق نمی رود و شاید به دلیل محدودیت ها بیشتر با استفاده از دیالوگ با تماشاگر  رابطه بر قرارمی کند.

حنا سعیدی بازیگر خردسال تاکسی و خواهر زاده جعفر پناهی از رئیس داوران جشنواره دارن آرونوفسکی خرس طلایی را دریافت می کند

در «تاکسی» ازعناصرتاثیر گذار صداو تصویر برای بیان هنری دغدغه ها و مشگلات اجتماعی کمتر استفاده می شود و شاید همین موضوع باعث ملال تماشاگران ایرانی شده است که از نزدیک این شرایط و روابط را می شناسند و چه بسا خود آسیب دیده و قربانی  آن هستند.«تاکسی» بر خلاف سایر فیلم های بخش مسابقه نشست مطبوعاتی برای گفت و گو و پرسش و پاسخ با کارگردان نداشت، چون پناهی اجازهٔ خروج از کشور را نیافته بود. نمایش مطبوعاتی فیلم  با حضور ۱۶۰۰ روزنامه نگار از سراسر دنیا انجام شد، در پایان روزنامه نگاران با کف زدن هااز پناهی تجلیل کردند. انتظار اینهمه تشویق را نداشتم و نمی دانستم کف زدن ها برای فیلم است یا پشتیبانی از جسارت مردی که تن به باید و نباید ها نمی دهد و به این آسانی از فیلم سازی  دست بر نمی دارد . وقتی از پله ها پائین می آمدیم از اطرافیانم نظرشان را در مورد فیلم  پرسیدم.  همگی کسانی که فرصت گفت و گو با ایشان را داشتم فیلم را عالی یا بسیار جالب و ارزنده خواندند.

خبرگزاری فارس از فیلم «تاکسی» جعفر پناهی به عنوان فیلمی ضد ایرانی نام برد که تاکید بر نقض قوانین ایران  دارد و انتقاد کرد چرا پناهی با وجود ۲۰ سال محرومیت از فیلمسازی تاکسی را در مقابل چشمان مقامات سینمایی ساخته است.
  پریدن از ارتفاع کم 
نگار جواهریان در فیلم پریدن از ارتفاع کم
کاری از حامد رجبی که در بخش پانوراما روی پرده رفت. شخصیت اصلی داستان، نهال، زنی است همیشه افسرده  و تحت درمان . اما در زمان بارداری ، وقتی امید در دلش جوانه می زند و زندگی در او بارور می شود، بهبود می یابد . جوانه هنوز  چندان رشد نکرده ، جنین هنوز پا به جهان نگذاشته و فریاد آغازین را نکشیده که در نطفه خفه می شود و افسردگی  به زن باز می گردد. نهال به هر دری می زند تا دردش را بیرون
بریزد، اما هر بار با در بسته مواجه می شود و سرش به سنگ می خورد. نزدیکان و اطرافیان نهال دغدغه های خودشان را دارند و هر کسی به کار و بار و دنیای کوچک خود مشغول است و فرصت شنیدن  درد دل زن فرزند مرده را ندارد . در مطب دکتر،  نهال بی پروا به زنی غریبه که کنارش نشسته می گوید فرزندش در شکم مرده است. زن خاموش می ماند و از نهال فاصله می گیرد. نهال به خانهٔ مادر می رود تا با او حرف بزند. مادرکه آنشب مهمانی دارد چنان بی صبرانه به او چشم می دوزد ومی گوید «چیه مادر؟! »…و سپس «بگو دیگه ! هزار تا کار دارم»  که نهال از حرف زدن پشیمان می شود. شوهر به محض دیدن نهال از ماجرا های محل کارش می گوید و از پیشرفت و شغلی پر در آمد تر که قرار است بگیرد حرف می زند…دوست نهال سر کار است و با اینکه می گوید بعد از کار به دیدنش می آید او را منتظر می گذارد….خواهرش با دوستان خود سرگرم است… ریتم فیلم همگام حال و هوای نهال کند پیش می رود.
 افسردگی شخصیت داستان شبیه  افسردگی جامعهٔ ایران است . هر بار امید به دل راه می دهد و به انتظار رشد جوانه ها و باروری می ماند اما  هر بار نا امید تر از بار گذشته  خستگی تلاش بر جان و تن و روانش می ماند. نگار جواهریان و رامبد جوان در «پریدن ازارتفاع کم» بازی های خوبی ارائه می دهند.   
مادر قلب اتمی
پگاه آهنگرانی و ترانه علی دوستی در فیلم مادر قلب اتمی
 نام فیلمی است به کارگردانی علی احمد زاده که در بخش فوروم جشنواره به نمایش در آمد و مانند پریدن
از ارتفاع کم
  مورد توجه و استقبال تماشاگران قرار گرفت. مادر قلب اتمی شبیه هیچ فیلمی نیست.  در یک شب اتفاق می افتد و بیشتر در ماشین و آسانسور و خیابان های خلوت  و فضا ها ی سورئال می گذرد. علی احمد زاده  ۲۸ ساله نویسنده و کارگردان مادر قلب اتمی از هر دو بازیگراصلی فیلم ترانهٔ علی دوستی و پگاه آهنگرانی جوان تر است و روایتی  طنزآلود از کنش نسلی دارد که چند سال پس از انقلاب به دنیا آمده. احمد زاده نگاه  این گروه را به زندگی …به انقلاب..و به پدران و مادران روایت می کند و ما را به یاری ماجراهای وهم آلود و غیر واقعی با دنیا و باورهای این نسل از ایرانیان آشنا می کند. نسلی که در گرداب تضاد  بار آمده  … شرایط و باید و نباید ها را نمی پذیرد، اما مقابله و مقاومت هم نمی کند بلکه خود گردبادی است که ماهرانه  از موانع می گذرد و شرایط را دور می زند.
بازی پگاه آهنگرانی و ترانهٔ علی دوستی درخشان و باور پذیر است و محمد رضا گلزار«سوپر استار» ایران که بیشتر به عنوان بازیگری خوش چهره شناخته شده در «مادر قلب اتمی» بازی بسیار خوبی ارائه می دهد. 
با اینکه بازیگران اصلی فیلم دو زن هستند پس از نمایش فیلم تنها چند مرد روی صحنه رفتند.وقتی یکی از تماشاگران سوال کرد چرا چنین است کارگردان از منیژهٔ حکمت مادر پگاه آهنگرانی که در سالن حضور داشت خواست روی صحنه برود و توضیح بدهد. منیژهٔ حکمت  توضیح داد پگاه یکی از بازیگران پر کار سینماست
و امسال در پنج یا شش فیلم بازی داشته اما مدتی است ممنوع الخروج شده است. تنها بازیگری از فیلم که روی صحنه رفت محمد رضا گلزار بود.
مادر قلب اتمی دومین فیلم بلند احمد زاده است . فیلم اول وی با عنوان «مهمونی کامی» در ایران دچار مشگل است و به نمایش در نیامده . جشنواره فجر امسال از پذیرش مادر قلب اتمی احمد زاده خود داری کرد، با اینهمه او امیدوار است فیلم مادر قلب اتمی در ایران اکران شود
علی احمد زاده و محمد رضا گلزار پس از نمایش فیلم به سوالات تماشاگران پاسخ می گویند

نامداران سینمای ایران در برلین

علاوه بر کارگردانان و بازیگرانی که در یکی از فیلم های ایرانی برلیناله کار یا بازی ارائه دادند، دست اندر کاران سینمایی زیر هم امسال در خیابان های اطراف جشنواره دیده شدند : کارگردان و تولید کنندهٔ فیلم منیژهٔ حکمت، کارگردان ساکن پاریس سپیدهٔ پارسی وتهیه کننده و مجری تلوزیون ایران علی معلم و محمد علی بهبودی و رامین یزدانی که هر دو بازیگر و کارگردان تئاتر و سینمای آلمان هستند. به روایتی نگار آذربایجانی کارگردان «آئینه های روبرو» و پگاه فریدونی بازیگر ایرانی تبار سینما و تلوزیون آلمان نیز در جشنواره حضور داشته اند .

 
جوایز جشنواره

 خرس طلایی برای بهترین فیلم به جعفر پناهی برای فیلم «تاکسی» تقدیم شد خرس نقره ای جایزهٔ بزرگ داوران  به فیلم شیلیایی ال کلوپ داده شد به کارگردانی پابلو لاراین که سوء استفادهٔ جنسی کشیشان کاتولیک از کودکان را تصویرمی کند. فیلم در عین نمایش برهنهٔ خشونت جنسی و پیامد هایش به دنبال راه حل های آشتی جویانه است و بیش از هر چیز «پرهیزگاری» جنسی فرمایشی را که کشیشان کلیسای کاتولیک موظف به رعایت آن هستند  مسئول این وضعیت می داند و به باد انتقاد می گیرد.
 خرس نقره ای برای بهترین فیلمی که چشم اندازی نو پیش روی ما می گشاید به «آتشفشان ایکسکانول» (تولید فرانسه و گواتمالا) تعلق گرفت به کارگردانی خایرو بوستمانته که زندگی دختری ۱۷ ساله از بومیان مایا را روایت می کند. دختر زیبا رو در مزارع قهوه کار می کند و قرار است به همسری پیشکار مزرعه در آید. اما دوست دارد بداند آنسوی کوهی که زادگاهش را احاطه کرده چه خبر است و می خواهد سر زمین های دور را
کشف کند. به همین دلیل به تقاضای یک کارگر مزرعه که خواهان اوست و قصد دارد به آمریکا بگریزد تن می دهد تا همراه او دنیایی نو را کشف کند. فیلم مشگلات بومیان مایایی را تصویر می کند  که به زبان رایج
گواتمالا که اسپانیولی است آشنایی ندارند. دو بازیگر اصلی فیلم ، که نقش مادر و دختر را بازی می کنند هر دو نابازیگرند اما بازی هایی درخشانی ارائه می کنند.
 خرس نقره ای برای بهترین کارگردانی نصیب دو فیلم شد. (۱) فیلم رومانیایی، چک و بلغاری آفریم داستان یک ژاندارم و پسرش که اواسط  قرن ۱۹ به دنبال یک مرد «کولی» می گردند که برده ای فراری است و ظاهرا با همسر ژاندارم روابطی داشته است. در ماجراهای این سفر طولانی وپر ماجرا برای یافتن «کولی» پدر و پسر با مردمانی از سرزمین های گوناگون ترک و روس ومجاری و با مذاهب گوناگون روبرو می شوند و در می یابند که همه نسبت به همدیگر پیشداوری هایی دارند که سینه به سینه و نسل به نسل منتقل می شود.

(۲) فیلم لهستانی بادی یا همان بدن به کارگردانی مالگورساتا سوموسکا داستان زندگی مردی  را روایت می کند که دادرس پر مشغلهٔ جنائی است و از ترس اینکه دخترش که پس از مرگ مادردچار افسردگی شده تعادل خود را از دست بدهد و دست به خود کشی بزند، وی را تحویل بیمارستانی روانی می دهد. 
 
جایزهٔ خرس نقره ای بهترین بازیگر زن نصیب شارلوته رامپلینگ شد برای بازی درخشانش در فیلم «۴۵ سال» به کارگردانیآندروهای. زن و شوهری  زندگی دوستانه و عاشقانه و هماهنگی دارند و می خواهند۴۵ ساله شدن پیوندشان را جشن بگیرند. اما ناگهان  حادثه ای پیش بینی نشده زندگی این دو رااز روال عادی خارج می کند.  مرد پیش از ازدواجش دوست دختری داشته که از کوه سقوط می کند و ناپدید می شود و اکنون پس از ۵۰ سال جنازهٔ او که اینهمه سال یخ زده بوده پیدا می شود. 
 
جایزهٔ خرس نقره ای بهترین
بازیگرمرد
 نصیب تام کورتنای بازیگر مرد ۷۸ سالهٔ «فیلم۴۵» سال شد. 
جایزهٔ خرس نقره ای بهترین فیلمنامه نصیب فیلم «ال بوتون د ناکار» (دگمهٔ صدفی) تولید فرانسه شیلی اسپانیا به کارگردانی پاتریسیو گزمن شد که موضوع آن آب است. آب اقیانوس که تاریخ
بشریت در آن نهفته است و  دریا که آوای زمین و آسمان را می گیرد و تاثیر از ستارگان می پذیرد . شیلی سرزمینی است که بزرگترین مجمع الجزایر جهان را دارد  با کوه های آتشفشان و کوه  یخ  و سواحلی که طول آن به بیش از ۴۳۰۰ کیلومتر می رسد 
 
جایزهٔ خرس نقره ای برجسته ترین دستاورد هنری ـ برای فیلمبرداری خوب ـ به دو فیلم آلمانی و روسی تعلق گرفت 
فیلم آلمانی «ویکتوریا» به کارگردانی سباستین شیپرکه زندگی چند جوان را در برلین روایت می کند که خلاف جریان شنا می کنند ، دستشان به جایی بند نیست و اگر پا بدهد خلافکاری های کوچکی هم می کنند،  تا اینکه گرفتار یک باند مافیایی می شوند و تحت فشار دست به سرقت مسلحانه می زنند. دوربین چنان تنگ و صمیمی شخصیت های داستان را در آغوش می گیرد و دنبال می کند که تماشاگر خود را در میان معرکه می بیند.فیلم روسی «زیر ابر های الکتریکی» به کارگردانی آلکسی ژرمان که ساحلی پر برف و مه و شگفت آوررا نشان می دهد… اسکلت یک برج… پاره هایی از آهن و سیمان ،  پاره هایی از تن یک هواپیمای تکه تکه شده …  مجسمه لنین که دستش دراز است اما «هیچ جا» را نشان نمی دهد. آدم ها  بی هدف در این دنیای سورئال راه می روند. آلکسی ژرمان در این فیلم  وضعیت روانی سرزمینش را  به شکلی نمادین تصویرمی کند  
جایزه خرس بلورین برای بهترین فیلم  نوجوانان به فیلم سانا لنکن  تعلق گرفت  با عنوان  «خواهر لاغرمن» که محصول مشترک آلمان و سوئد است و روابط میان  دو خواهر را تصویر می کند.  کاتیا قهرمان رقص روی یخ است و وقتش با تمرین برای ورزش و مدرسه کاملا پر می شود و وقتی برای شنیدن درد دل  خواهر کوچک خود استلا ندارد. استلاعاشق مردی شده که چهار برابر  خودش سن دارد و به توجه و یاری خواهرش نیازدارد. بزودی این کاتیا ست که به دلیل بی اشتهایی عصبی  به مهربانی خواهرکوچک خود نیازمند می شود 
 
داوران  بخش پانوراما  تماشاگرانی هستند که پس از دیدن فیلم رای خود را در صندوق ها می اندازند. امسال جایزه بهترین فیلم این بخش به «مادر دوم» تعلق گرفت . فیلمی  برزیلی  ساختهٔ آنا میلرت که ماجرای زندگی زنی را تصویر می کند که در سائو پالو در خانواده ای مرفه برای امور خانه داری استخدام شده است. زن ناچار شده دخترش را در منطقه ای دور افتاده تنها بگذارد و برای کار به سائو پالو بیاید . اودرعین رسیدگی به امورخانه رابطهٔ صمیمانه ای با فابینو پسر نوجوان خانواده بر قرار می کند . پدر و مادر بخاطر مشغلهٔ فراوان نقش کمرنگی در زندگی فابینو دارند. در این میان دختر  خدمتکارکه حالا برای خودش خانم جوانی شده است به سائوپالو نزد مادرش می آید تا لیسانس خود را در رشته معماری بگیرد. دختر نزد مادر زندگی می کند اما تن به روابط نابرابر نمی دهد و مناسبات میان رئیس و مرئوس را در خانوادهٔ مرفه  دگر گون می کند.
   
جوایزی که از سوی سازمان های غیر وابسته به جشنواره اعطاء شد:
داوران سازمان عفوء بین الملل جایزه خود را به فیلمی دادند با عنوان «به بهار بگوئید امسال نیاید» به  کارگردانی سعید تاجی فرخی و میشائیل مک اووی. دو کارگردان یکسال تمام  ارتش افغانستان را که مسئولیت امنیت منطقه هلمند را به عهده دارد همراهی می کنند . فیلم تلاش بی سر انجام مردانی را تصویر می کند که پس از خروج نیرو های ناتو برای امنیت و آرامش  هلمند مبارزه می کنند، آرامشی که نیرو های ناتو در طول ۱۳ سال حضور خود نتوانسته اند  در آن ناحیه  بر قرار کنند. هلمند بطورروزمره در معرض حملات طالبان قرار دارد.
  داوران جایزه صلح ، این جایزه را به کارگردان آمریکایی  جاشوا اوپن هایمر تقدیم کردند برای مستندی بنام «چهره سکوت» محصول مشترک بریتانیا نروژ فنلاند واندونزی. فیلم مادری را تصویر می کند که در جنگل های گرمسیری  اندونزی در باغ خود به سبزی پاک کردن و دانه پاشیدن برای مرغ و خروس هایش مشغول است  وضمن کار ازماجرای قتل فرزند خود که ۵۰ سال پیش به اتهام کمونیست بودن بطرز فجیعی کشته شده، پرده بر می دارد. فرزند اوهمراه یک میلیون مخالف سیاسی دیگر پس از کودتای سال ۱۹۶۵ در این کشور به قتل رسیده است.
 

نوشته‌شده در هنر, هنر - حقوق بشر | 9 دیدگاه

غیرت شیرین تلخ است

«غیرت شیرین….؟!!!» فیلم تبلیغاتی فریبکارانه و ضد زنی است که به تازگی و در ایام ماه رمضان خبرگزاری فارس منتشر کرده.  فیلم به ظاهر مستند، زندگی دختری ده ساله را تصویر می کند که پدرش «کلیه درد»دارد و مادرش مریض است و شیرین ده ساله و با «غیرت»  لباس پسرانه می پوشد و کلاه سر می گذارد و تا  نیمه شب  در خیابان های شهر پرسه می زند، زباله ها را می جوید و با پولی که از باز یافت بدست می آورد  مخارج خانواده را تامین می کند. شیرین در پاسخ سوال گزارشگر که    چقدر در آمد دارد می گوید:«اگه بشه… روزی ده تا پانزده هزار تومان» و با این پول  مخارج خانواده را تامین می کند. شیرین در برابر کنجکاوی «گزارشگر»  اعتراف می کند که این پول کافی نیست ولی نیم گامی هم عقب نشینی نمی کند از این ادعا که؛ دارد «خرج خونه، کرایه خونه و پول برق و آب» خانواده را تامین می کند.در این برنامه تماشاگر کاملا  کودن فرض می شود.  تمام تلاش خبرگزاری فارس بکار برده می شود تا ماجرا کاملا جدی و واقعی جلوه داده شود.  با اینهمه کارگردان در لحن دیالوگ ها سنگ تمام نمی گذارد. لحن شیرین جیغ  می زند که دارد دیالوگی را روخوانی می کند.فیلم اینگونه آغاز می شود؛ مرد میانسالی که نقش گزارشگر به او واگذار شده همراه رانندۀ در ماشینی نشسته اند و در تاریکی نیمه شب دنبال شیرین در خیابان های تهران می گردند. گزارشگر ظاهرا شیرین را یافته و شروع می کند به گفتن دیالوگی  که بیانگرتمام تلاش کارگردان است  تا به تماشاگر بقبولاند شیله پیله ای در کار نیست. مثلا گزارشگر بعد از مدتها جست و جو شیرین را در خیابان یافته و می گوید «…فکر کنم خودشه… یواش بیا عقب….برو…برو…برو… برو…بیا کنارش …فکر کنم همین باشه …یواش…برو عقب… برو عقب …برو برو برو…..»این صحنه را دوباره می بینم و به ناچار لبخند می زنم. چقدر آدم می تواند در ساختن یک فیلم تبلیغاتی کودن باشد….یا مردم را کودن فرض کند…بالاخره گزارشگربا شیرین گفت و گویی را آغاز می کند که شبیه روخوانی تئاتر است. پاره ای ازدیالوگ ها را اینجا نقل می کنم .مجری از «شیرین»  می پرسد: «چکاره می خوای بشی؟»شیرین:  «من یه دختریم که زباله جمع می کنم . من  نباید توقعم بالا باشه که فردا دکتر بشم یا مهندس بشم»مجری: «پس می خوای چکاره بشی؟ «شیرین: «بهر حال می خوام  یه فرد مفیدی بشم که فردا مردم بگن بابا این یه کاری کرد برا این جامعه…برا دین اسلام…» کنار زباله ها و در این حیث و بیث … مجری از بچه می پرسد «تو ماه رمضون روزه می گیری؟» شیرین باز رو خوانی میکند و با لحنی کشدار می گوید: » بله…واجبه به هر مسلمونی….با اینکه کار می کنم …سخته برام…ولی هر سال می گیرم…» گزارشگر می پرسد: «چه آرزویی داری»  و شیرین طفره می رود…چون با
اینکه هشتش گرو نه اش است برای خودش آرزویی ندارد و برای «جامعه» آرزوهایی را بیان می کند. گزارشگر باز سوال می کند: «آرزو برا خودت» ….بچۀ ده ساله پس از کمی تردید می گوید:»عاقبت به خیری!»   مجری اصرار اصرار که «یه چیزی بگو!  مثلا می خوای یه شهری بری ….یه جایی بری….کدوم شهرو دوست داری؟»
شیرین:» دوست دارم اگه قسمت شد …با مادرم و پدرم و ایشالله در آینده همسرم برم مشهد ….بعد فیلم که تمام مدت موزیک متن بی ربط و نفس گیری را برای رسیدن به اوج هیجان پخش می کند این بار گنبد «امام رضا» را نشان می دهد و مردی آوازی شبیه نوحه سر می دهد…مجری از دختر می پرسد: «به دختر هایی که همسن و سال تو هستند و قدر نعمت رو نمی دونند چی می خوای بگی؟» شیرین :» از اصراف کردن بگم… از بی حجابی بگم… از بی احترامی به پدر و مادر بگم …دختر باید خیلی چیزا رو رعایت کنه تا پسر بچه»   آخرفیلم شیرین یک گونی گنده تر از هیکلش را می اندازد رو کول و در پاسخ تعارف مجری که کیسه را بذاربا ماشین ببریم برات، با لحنی مصنوعی که حاکی از «روخوانی» است می گوید : «نه عمو جون دیگه عادت کردم ….عادتو نمیشه ترک کرد «فیلمنامه نویس دیالوگ هایی را در دهان کودک ده ساله می گذارد که در این دوره و زمانه زنان چهل و پنجاه سالۀ کم سواد بکار می گیرند.«زندگیه دیگه …کاریش نمیشه کرد»…یا در پاسخ به این سوال که چه آرزویی برای خودت داری می گوید «عاقبت به خیری!»   و  :» دوست دارم اگه قسمت شد …با مادرم و پدرم و ایشالله در آینده همسرم برم مشهد» در پاسخ سوال کلاس چندمی: «امسال به امید خدا پنجمم رو تموم کردم قبول شدم»
نقل ونبات گزارشگر برای تشویق شیرین و بزرگداشت تلاشش تشبیه و هم طراز دانستن او با مرد است.وقتی بچه می گوید خرج دارو های پدر و خرج خانه و آب و برق را می پردازد، گزارشگر می گوید: «یه پا مردی پس شیرین کوچولو!» وقتی شیرین می گوید مدرسه می رودو معدلش هیجده  است و می پرسد بده؟ گزارشگر پاسخ می دهد » نه خوبه …خوبتر از اون غیرتته…غیرت یه دختر که اینقدر مردونه است… اینقدر بالاست» در ضمن آدمیزاد گمان می کند فیلم را ساخته اند تا خانواده ها عبرت بگیرند در صورت پیری و بیماری وبیکاری،هیچکس پاسخگو نیست و بهتر است فرزندان بیشتری  بیاورند تا سنگینی کیسه های زباله بر دوش های بیشتری تقسیم شود.

نوشته‌شده در اجتماعی- سیاسی | 2 دیدگاه